انشا من

انشا پایه چهارم ، انشا پایه پنجم ، انشا پایه ششم ، انشا پایه هفتم ، انشا پایه هشتم ، انشا پایه نهم ، انشا پایه دهم ، انشا پایه یازدهم

انشا من

انشا پایه چهارم ، انشا پایه پنجم ، انشا پایه ششم ، انشا پایه هفتم ، انشا پایه هشتم ، انشا پایه نهم ، انشا پایه دهم ، انشا پایه یازدهم

نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
آخرین نظرات

جواب سوالات درسهایی از قران قرائتی 26 مهر 97

reza jon | پنجشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۰ ب.ظ
  • reza jon

انشا در مورد انچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

reza jon | سه شنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۱۱ ق.ظ

انشا در مورد انچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

پایه هشتم درس۳  صفحه۴۲    آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

انشا با موضوع آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

مقدمه: زندگی گذرگاه مخوفی است هر لحظه آن ورطه ای هولناک است که باید در  آن گام نهاد. راه زندگی راه کوشش و مجاهده است، یکی از این راه ها، راه علم و دانش است.

تنه: هر روز مسیری را طی می کنم که از کنار درختانی سر به فلک کشیده می گذرد. درختانی که با تغییر فصل ها، گذر زمان را نشان می دهند. در کنار مسیری که می گذرم خیابانی است که ماشین ها با مردمانی که هر کدام آن ها به سمت و سویی می روند جلوه گر است خانه ی من در ته کوچه ای است که زیبایی کوچه همیشه برایم تلاقی گر لحظه های ناب کودکی است. آن زمان ها که با دوستانم فوتبال بازی می کردم(با دوستانم لی لی  بازی می کردم)، کوچه ی خانه ی ما خاطرات شیرین زندگی ام را بازتاب می کند از کوچه که بیرون می روم دوباره همان درختان روبه رو می شوم. درختانی که اوج عظمت هستی را نمایانگر هستند. آن درختان به من نشان می دهند که در زندگی چقدر تغییر ممکن است آن وقت ها که من خیلی کوچک بودم، درختان هم نهالی بیش نبودند و حالا من که بزرگ شده ام درختان نیز با من قد کشیده اند. درختان همیشه برایم بازگوگر پیشرفت و ترقی هستند. آن ها به من نشان می دهند که هر کسی هر چقدر تلاش کند به همان اندازه می تواند آسمان ها را درنوردد. من نیز دوست دارم روزی به اوج آسمان های پیشرفت برسم.

درختان را که رد می کنم به پارکی می رسم. پارکی که همیشه با دوستانم به بازی در آن می پردازم. دوستانی که برایم با ارزش ترین دارایی های زندگی ام هستند. انگار مدرسه نزدیک است این خیابان را که بگذرانم به مدرسه می رسم، مسیر خانه ام تا مدرسه ام همیشه برایم شیرین ترین لحظه ها را رغم می زند.

نتیجه گیری: مسیرهای زندگی همگی یادآور لحظه های خوش و یا سخت هستند. مسیری که همیشه به مدرسه ختم می شود مسیری است که یادآور تلاش و مجاهده من در رسیدن به قلّه های علم و دانش است.

آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید

انشاتصور ذهنی در مورد آنچه در مسیر خانه تا مدرسه می بینید


منبع : enshabaz.ir


  • reza jon

انشا درمورد هر که بامش بیشتر برفش بیشتر

reza jon | دوشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۷، ۱۱:۲۴ ب.ظ

انشا درمورد هر که بامش بیشتر برفش بیشتر


انشا پایه نهم با موضوع هرکه بامش بیش برفش بیشتر انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز افرینی انشا با موضوع هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز افرینی انشا در مورد هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز افرینی ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز افرینی هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی انشا با موضوع هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی انشا هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی ضرب المثل با مقدمهو نتیجه گیری هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی ضرب المثل با موضوع هر که بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی ضرب المثل با موضوع هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی ضرب المثل هرکه بامش بیش برفش بیشتر باز نویسی هرکه بامش بیش برفش بیشتر پایه ی هفتم-درس سوم-صفحه ی 46-هرکه بامش بیش برفش بیشتر مهارت های نوشتاری با موضوع هرکه بامش بیش برفش بیشتر مهارت های نوشتاری پایه هفتم با موضوع هرکه بامش بیش برفش بیشتر هرکه بامش بیش برفش بیشتر هرکه بامش بیش برفش بیشتر با مقدمه و نتیجه گیری


پایه ی هفتم-درس سوم-صفحه ی ۴۶-هرکه بامش بیش برفش بیشتر

باز نویسی ضرب المثل با موضوع هر که بامش بیش برفش بیشتر

مقدمه:ما در ایران عزیزمان ضرب المثل ها و حکایت های زیادی با داستان و اتفاق های زیادی برخورداریم که یکی از ضرب المثل ها ن«هرکه بامش بیش برفش بیشتر»می باشد.

تنه انشا:در روزکاران قدیم،در میان این همه ادم،دو همسایه دیوار به دیوار زندگی می کردند که یکی پیرمردی تنها و سالخورده بود و دیگری جوانی بشاش وکمتجربه.پیرمرد خانه ایی کوچک و درویشانه ایی داشت که برای مردی تنها کافی بود.اما دراین میان جوان کم تجربه برای خود خانه ایی بزرگ ساخته بود و همیشه پیرمرد را برای خانه ی کوچکش مسخره می کرد و پیرمرد هربار در مقابل سخنان گستاخانه ی جوان سکوت می کرد .گذشت و گذشت تا به فصل سرما و زمستان رسید،ابرهای سیاه امدند و گلوله های سفید برف از اسمان فرو امدند و بر روی سقف خانه ها و زمین و درختان نشست.نشست و ارتفاعش زیاد شد.به حدی که اهالی روستا به فکر برف روبی افتادند تا مبادا از سنگینی برف سقف بالای سرشان ریزشکند و دراین زمستان سرد و یخ بندان اواره شوند.پیرمرد و جوان نیز پاروهای خود را ازانباری بیرون اوردند وشروع به برف روبی کردند.پیرمرد به دلیل داشتن خانه ایی کوچک و سقفی کم زود کارش به اتمام رسید و توانست سقفش رااز برف خالی کند،اما مرد جوان به علت داشتن خانه و سقف بزرگ هنوز نیمی از برف را به پایین نفرستاده بود در حالی که از خستگی و سرمای زیاد توان ماندن نداشت.پیرمرد که باتجربه بود و همیشه در مقابل سخنان جوان گستاخ سکوت می کرد این بار لب به سخت گشود  و گفت «هرکه بامش یبش برفش بیشتر»

نتیجه گیری:هیچ زمان کسی را به تمسخر و سخره نگیریم،زیرا که ممکن است به همان علت مورد امتحان و خشم خداوند قرار بگیریم.بنابراین برای هرچه که خود یا دیگران دارند شکرگذار باشیم و هیچوقت برای چیزی کسی را مسخره نکنیم و علاوه براین کسی که چیز زیادتری دارد چه از نظر مال و ثروت و چه از نظر عشق و علاقه و محبت،مشکلات و سختی های ان هم زیادتراست.بنابراین باید با صبر و شکیبایی در مقابل سختی ها و مشکلات ایستادگی کنیم تا دراین مسیر موفق شویم


منبع : enshabaz.ir


  • reza jon